بسم رب المهـ(عج)ـدی ....
پس از عصر روز دهم ...
آن هنگام که لشگریان شیطان به خیام آل الله حمله ور شد ...
آنگاه که خیمه ها در آتش سوخت ...
آِن زمان که بیابان ها پناهگاه زنان و کودکان بی سر پناه شد ...
لحظه به لحظه در کنار عمه جانت بوده ای ...
اینک ده روز است زینب را همراهی می کنی ...
همراه او بر کودکانی که از روی ناقه های عریان بر زمین می افتند می گریی.
آن گاه که چشمان نگران جد غریب ات، از روی نیزه خیره به بیایان، خون می گرید، قلب نازنین ات از غصه آب می شود.
این روزها شاید همچون زینب، تنها التیام قلب داغدارت، شنیدن صوت ملکوتی قرآن از لبهای خشکیده و خونین شاه عطشان باشد آن هنگام که دیده های ناپاک لشگر کفر را از فرزندان رسول خدا باز می گیرد ...
ده روز است همراهی می کنی، کاروانی داغدیده را ...
قدم به قدم ...
از کربلا تا کوفه و اینک از کوفه تا شام بلا.
کاروانی از بزرگ زادگان را ...
رخت اسارت بر تن ..
زخم جسارت بر دل ...
دردهاشان را می بینی و خون می گریی ...
فدای چشم های بارانی ات ...
فدای دل شکسته ات، برگرد
برگرد که تا دروازه ساعات راهی نیست ...
سه شنبه ای دیگر فرا می رسد ....
قرار ما سه شنبه هفدهم مرداد ماه ۱۴۰۲، #میدان_استقلال
دارند سوی شام بلا میبرندشان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
اللّهم عجّل لوليّک الفرج بحقّ زِينَبِ کُبري سَلامُ الله عََليها ...@seshanbe_mahdavi_mahallat