بسم رب المهـ(عج)ـدی ....
حضرت مادر ...
چند روزی است دست نوازشگرت موهای
زینب را شانه نکرده ...
چند روزی است
حسن را در آغوش نکشیده ای و بوسه بر گونه اش ننشانده ای ..
چند روزی است دست های مهربانت کاسه آب بالای سر
حسینت نگذاشته ...
چند روزی است لبخندزنان به استقبال علی نرفته ای و لبخندت غم از دل او نزدوده ...
چندی است تن رنجورت در بستر افتاده ...
مادر جان ...
مگر التماس چشم های
حسین و
زینب را نمی بینی؟
مگر صدای هق هق گریه های نیمه شب
حسن را نمی شنوی؟
مگر نه اینکه از جوانیت، از میوه های دلت، از
محسنت بخاطر دفاع از علی گذشتی؟؟؟
پس چرا این روزها ذکر "
يَا إِلَهِي عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعا " بر لب داری؟
پس از تو ... تکلیف
تنهایی و غربت علی چه می شود؟
می دانم مادر ...
می دانم بیش از این
تاب دیدن غربت امام زمانت را نداری، اما ...
علی را ببین ...
چگونه زانوی غم بغل کرده ...
خواهش چشم های بارانیش را بنگر ...
اگر می توانی بمانی بمان، مادر ...
اگر میتوانی بمان.
سه شنبه ای دیگر فرا رسید ...
قرار عاشقی مان سه شنبه بیست و دوم آبان ماه ۱۴۰۳، در آستانه شهادت جانسوز
حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها #میدان_عاشقی.
در راه حفظ جان امام زمان خویش
زهرا تمام هستی خود را فدا نمود
يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمة عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ...
@seshanbemahdavi