💠 سیصد و هفتاد و نهمین قرار💠
بسم رب المهـ(عج)ـدی ...
گویا صدای ملکوتی ات را آنگاه که سحرگاهان برایم به اسم دعا کردی. از پس قرنها می شنوم ...
هرگاه از جور زمانه، بغضی بی امان گلویم را می فشرد، جز آغوش امنت ملجأ و مأوایی نمی شناسم،
حضرت مادر ...
و نوازش سرانگشتان گرم و مهربانت را آنگاه که اشکهایم را که بر گونه ام می غلطد از چهره ام می زدایی، احساس می کنم ...
در ساحل امن آغوش تو که باشم ...
هیچ طوفانیرا یارای آن نیست که دریای دلم را متلاطم گرداند، در آغوش تو آرامِ آرامم ...
مهربان مادرم ...
حال که دعای مادرانه ات در حق این فرزند عاصی و فراموشکار به هدف اجابت رسیده ...
و کلبه تاریک قلبم به چراغ عشق
آخرین فرزندت، هم او که نام زیبایش را از پشت در نیم سوخته بر زبان راندی و صدایش کردی، منور گردیده ...
مرا از سبقت گیرندگان بر یاری اش و اطاعت کنندگان اوامرش برگزین و جان سپردن در پیش قدوم نازنینش را روزی ام نما ...
دعایم کن مادر...
دعایمکن که سخت به دعای
مادرانه ات محتاجم.
سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاه مشتاق مان دست خالی برگشت.
اين سه شنبه به تاريخ سیزدهم آذر ماه ۱۴۰۳، در ایام شهادت جانسوز حضرت صدیقه کبری علیها سلام، با پذیرایی ماکارونی، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم.
میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب ،میز خدمات پزشکی، میز کودک و نوجوان و میز گریم کودک و میز خوشنویسی از دیگر خدمات خادمین سه شنبه های مهدوی بود.
ای انتقام پهلویِ پشت ِ در خانه ...
غیر از ظهور تو مگر مادر چه میخواهد
وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ و سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ....
@seshanbemahdavi