بز اخفش
داستان بز اخفش را حتما" شنیده اید ما را یاد برخی از مدیران می اندازد .
اخفش یک استاد نحو ادبیات عرب بود . می گویند اخفش نحوی وقتی که کسی را پیدا نمی کرد که با او مباحثه و مذاکره علمی نماید با یک بزی که داشت بنای صحبت و تقریرات علمی می گذاشت و بز گاهگاهی بر حسب اتفاق چنان که عادت بر آنست سری تکان میداد و اخفش از همین صورت ظاهر عملی که شبیه به تصدیق قول او بود خوشحال می شد.
حالا برخی مدیران به واسطه جهالتی که دارند و فکر می کنند همه چیز را می دانند ، انتظار دارند هر چه می گویند مدیران زیر دست و کارکنان مانند بز اخفش سر را بمنزله تصدیق تکان دهند و او را تایید کنند، آن بدبخت هم قند تو دلش آب می شود که چه مدیر با کفایتی است . این کلمات چون دُر از دهانش خارج و سکوت جماعت مدیران تاییدی بر بیانات گوهربارش است لذا بر خود می بالد ، چون مادر دهر مانند او نزاییده است .
همین تصورات جاهلانه است که متوهمانه این جایگاه را برای خود کوچک می داند و سودای ریاست جمهوری در سر می پروراند .
اما عده ای هستند که نمی خواهند بز اخفش باشند و چنین مدیری را تحمل کنند . بنابراین ترجیح می دهند او را در خیالهای خام خود تنها بگذارند.