چای داغ✨ از اول جلسه یک گوشه کز کرده بود و توی خودش بود. خلوتش را به هم نزدم. قرائت‌ جمعی که تمام شد خانه خلوت‌تر شد. جا باز شد و به بهانه تعارف یک استکان چای نشستم کنارش. تا علت غمش را پرسیدم صورتش گل انداخت و اشک میان گردی چشمانش حلقه زد. چند روز پیش توی جمع فامیل به خاطر بچه‌دار نشدنش زخم زبان خورده بود و حالا دل شکسته از این تقدیر الهی پناه آورده بود به جلسه قرآن. استکان نعلبکی را بلند کردم، جلوی صورتم‌ گرفتم تا خوب ببیند. گفتم:" ببین این استکان دهنه کوچیکی داره، طول میکشه تا چایی توش سرد بشه ولی نعلبکی چون دهنش وسیع‌تر چایی فوری توش سرد میشه و دیگه داغی اذیت نمیکنه. قلب من و تو هم همینه اگه وسیع و بزرگ بشه دیگه این اتفاقا زود سرد میشه و داغی و غمش آدمو اذیت نمی‌کنه. دقیقا همون شرح صدری که بارها آیه‌شو تو همین مجلس خوندیم: قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (موسی) گفت: «پروردگارا! سینه‌ام را گشاده کن؛ سوره طه، آیه۲۵ •┈•✾•☘️🌸🍀•✾•┈• 🆔 @setare114