+مختار: تو چرا از قافله‌ی عشق جامانده‌ای کیان؟ -کیان: راه گم کردم ابواسحاق... +مختار: راه بلدی چون تو که را گم کند، نابلدان را چه گناه؟ -کیان: راه را بسته بودند، از بیراهه رفتم. هرچه تاختم مقصد را نیافتم، وقتی به نینوا رسیدم، خورشید بر نیزه بود... +مختار: شرط عشق جنون است. ما که ماندیم "مجنون" نبودیم...🏴 🎬 دیالوگ مختارنامه https://eitaa.com/setaregan_velayat313