آمده‌ بودند که بیعت کنند. او هم بیعت کرد و گفت: یاعلی؛ از زمانی که اسم مرا شنیدی از حضورم ناراحت شدی. _ در حالی که به خدا قسم! من ماندن با تو و جهاد برای تو را دوست دارم و قلب من دوستدار توست و من حتی دوستداران تو را دوست دارم و با دشمنان تو دشمنم. حضرت تبسمی کرد و فرمود: ای برادر؛ اگر سؤالی بپرسم صادقانه جواب می دهی؟! گفت: بله امیرالمؤمنین. حضرت فرمود: تو دایه‌ای یهودی داشتی که هر گاه گریه میکردی تو را کتک میزد و به صورتت سیلی میزد و میگفت ساکت شو که تو از کُشنده ناقه صالح شقی تری! و بزودی جنایت عظیمی را مرتکب خواهی شد که خداوند به خاطر آن بر تو غضب میکند و سرنوشت تو آتش جهنم است. درست است؟! ابن‌ملجم‌ گفت: درست است! اما به خدا قسم؛ تو در نزد من از هر کسی محبوبتری.... 📚بحار‌الانوار،ج۴۲،ص۲۹۵ @seyr_solouk