#کتاب_سید_ابراهیم
قسمت سیزدهم
{ تولی و تبری }
همسر شهید:
مصطفی به مناسبت های مذهبی ، هم اعیاد سوگواریها خیلی اهمیت می داد . یا در مراسم های مسجد شرکت میکرد . یا در خانه به نحوی شایسته آنها را برگزار میکرد . یک سال ۹ ربیع الاول که آغاز امامت حضرت ولی عصر ارواحنا فدا است موفق به حضور در هیئت نشد . به خاطر اینکه بتواند بزرگی این روز را به فاطمه بفهماند ، یک جشن ساده با خوردنی هایی مثل تخمه آفتابگردان و هندوانه گرفت و گفت امشب یه جشن سه نفری داریم . بعد هم مولودی می خواند و دو نفری دست میزدند و شادی میکردند . حتی در اعیادی هم که قصد داشت به مراسم های مسجد و هیئت برود ، اول در خانه شادی هایش را ابراز می کرد و بعد به مسجد می رفت . سال اول زندگی در ایام شهادت حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) بسیار گرفته و ناراحت بود . از او پرسیدم : «شما همیشه انقدر ناراحت هستید ؟» گفت: «تا به حال میدانستم که حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) چه کشیده اند ، اما درک نمی کردم . اما بعد از ازدواج مقداری این داغ عظیم را درک می کنم. »
برای هیئت هم برنامههای خاص خودش را داشت . در اوج عزاداری ، سینه زنی را قطع می کرد و با صدای بلند دعا می کرد : «اللهم عجل لولیک الفرج» و اعتقاد داشت در آن لحظه که همه با شور و حرارت عزاداری می کنند موقع استجابت دعاست و برای ظهور امام زمان(عج) دعا می کرد . مراسم ها را زود تمام می کرد تا به خانواده ها لطمه نخورد . به بچه ها تأکید میکرد به خانواده رسیدگی کنند و وقت خود را بعد از مراسم تلف نکنند . حب او به اهل بیت و بغضش به دشمنان اهل بیت مثالزدنی بود و این در گفتار و اعمالش نمود عینی داشت . یکی از دوستانش می گفت :«مصطفی از خدا می خواست بعد از شهادت اول خدا او را به جهنم ببرد تا یک تسویه حساب اساسی با دشمنان اهلبیت بکند و بعد به بهشت برود . وقتی در خانه مباحثه درسی میکردیم در بحث تشیّع می گفت :«هر چه می کشیم از دشمنان ولایت و اهل بیت است. » محب دوستان اهل بیت بود و نسبت به دشمنان آنها به شدت بغض و کینه داشت . این بغض هرگز فروکش نمی کرد و روز به روز شعله ور تر می شد.