﴾﷽﴿
.
مدیر ساختمون روحالله اینا کمی مقرراتی و سختگیر بود.
شب عروسیشون آسانسور ساختمون رو خاموش کرده بود.
گاهی هم سر گلدونهاشون که بیرون چیده بودند ایراد میگرفت.
بعد از شهادت روحالله، از کنار ساختمونشون رد میشدم که ایشون رو دیدم. صدام کرد و گفت؟
شما با آقایی که اینجا زندگی میکرد و شهید شد نسبتی داری؟
از اینکه بعد از ۴ سال یادش بود تعجب کردم.
گفتم بله برادر خانومشم.
این رو که گفتم زد زیر گریه. گفت: وقتی شنیدم روحالله شهید شده خیلی ناراحت شدم. بهش سخت گرفتم. اما از بعد شهادتش با خودم عهد کردم دیگه به کسی سختگیری نکنم.
الانم دو تا از گلدوناشون اینجا مونده که به یاد شهید ازشون نگه داری میکنم...
.
امان از جاذبه ی خونِ پاکِ شهید...
.
به نقل از: برادر خانم شهید
@seyyedebrahim