به نام خدا
شهید ابراهیم هادی در یکی از شبها در جمع بچه ها شروع کرد به مداحی .
اون شب صدای ابراهیم بخاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود.
بعد از اتمام مراسم تعدادی از دوستان شروع کردند به شوخی کردن با ابراهیم و صدایش را تقلید میکردند.
که باعث ناراحتی ابراهیم شد
آن شب ابراهیم عصبانی شد. و گفت من مهم نیستم.
اینها مجالس حضرت زهرا س را به شوخی گرفتند.
و قسم خورد که دیگر مداحی نکند.
نیمه شب بود و ابراهیم قبل از اذان بچه ها را بیدار کرد .
و بعد از اقامه نماز صبح به جماعت و بعد از تسبیحات شروع کرد به دعا و روضه خوانی حضرت زهرا س.
اشعار زیبای ابرهیم اشک همه را در آورد.
یکی از دوستان ابراهیم تعجب میکند و به ابراهیم میگوید شما که قسم خورده بودید که روضه نخوانید.
چطور دوباره خواندید.
ابراهیم گفت : دیشب در خواب وجود حضرت صدیقه طاهره س تشریف آوردند و گفتند.: ( نگو نمیخوانم ما تو را دوست داریم هر کس گفت بخوان تو هم بخوان )
@seyyedebrahim