•|شَهید عَباس دانِشگَر |•
زیارت عاشورا روز دهم رو به نیابت از شهید ایستاده 🌹شهید محسن درخشان🌹 می خونیم برای آشنایی بیستر با ا
زندگینامه شهید ستوان یکم خلبان محسن درخشان 🌺 شهید درخشان در سال ۱۳۳۴ در شهر «قصر شیرین» پا به عرصه وجود گذاشت. او اولین نور چشم خانواده اش بود؛ خانواده ای که صفا و صمیمیت در آن موج می زد. چهار ساله بود که خانواده از شهر مرزی قصرشیرین، به شهر باختران رفت و در «وکیل آقا»، منزلی اجاره کردند. پس از اتمام دوران دبستان و دبیرستان، تا سوم متوسطه در هنرستان صنعتی شهر کرمانشاه تحصیل کرد و در رشته «ماشین افزار» دیپلم فنی گرفت. در سال ۱۳۵۳به استخدام هوانیروز درآمد. در سال ۱۳۵۶ دوره خلبانی «کبرا» را به پایان رساند. شهید درخشان قبل از انقلاب در اصفهان با آیت الله «طاهری» تماس مستقیم داشت و در خیلی موارد از ایشان کسب تکلیف می کرد. با شروع جنگ تحمیلی فعالیت چشمگیری در نابود کردن کفّار بعثی آغاز کرد و به علت رشادت و فعالیت های خود در عملیات مختلف تشویق شد؛ تا اینکه بالاخره در آخرین ماموریتش در دوم اردیبهشت ۱۳۵۹، هنگام پرواز عملیاتی در اطراف سنندج، اسیر ضد انقلابیون شد و آنان شهید را تا گردن در خاک کردند و به صورتش ماده شیرینی مالیدند و رفتند و فردا که برای نتیجه شکنجه بازگشتند ، هنوز رمقی به تن شهید که صورتش بر اثر هجوم حشرات از بین رفته بود مانده بود ، که با تیری خلاصش کردند و به فیض شهادت نائل آمد 💔 به همین علت این شهید به شهید ایستاده هوانیروز معروف است شهید درخشان به ورزش علاقه خاصّی داشت و می گفت: «برای پیروزی در کارها باید سالم باشیم؛ زیرا عقل سالم در بدن سالم است.»   ورزش باستانی را بیشتر از سایر ورزشها دوست داشت، هیچگاه از درس هایش غافل نمی شد و همیشه جزء شاگردان ممتاز بود. به کارهای فنّی علاقه زیادی داشت و روی همین اصل، پس از اینکه دوره (اول) متوسطه را به پایان رساند، برای ادامه تحصیل به هنرستان رفت. او عاشق خلبانی و پرواز بود و می گفت: «باید بهترین خلبان برای کشور باشم؛ تا زمانی که به وجودم احتیاج می شود، باید هنر و تخصصم را برای وطنم نثار کنم. » او همیشه بدون اینکه به دیگران فخر بفروشد، به لباس مقدسش افتخار می کرد و در این راه بی‎نهایت فعال بود. به طوری که یکی از بهترین خلبان های «کبرا» شد و بارها به لحاظ تیزهوشی و تیز پروازی مورد تشویق و تقدیر قرار گرفت. محسن از وقتی خود را شناخت، دشمن حکومت شاهنشاهی شد. او فعالیت های سیاسی و مطالعه در زمینه های جامعه شناسی را به طور جدّی دنبال می کرد و ضمن آن به روشن گری در میان برادران ارتشی خود می پرداخت. همیشه به این فکر بود که همه را آگاه نماید. این فعالیّت ها، از همان دوره دبیرستان و با رفتن به کلاس های مذهبی و سیاسی شروع شد‌. او خیلی زود به ماهیت ضد انسانی و امپریالیستی حکومت جبّار پهلوی پی برد و سعی می کرد با پخش اعلامیه در پادگان هوانیروز اصفهان دیگران را نیز آگاه کند. در راهپیمایی های مردمی بر علیه حکومت طاغوت شرکت می کرد و همرزمان خود را نیز به چنین نبردی فرا می خواند. سرانجام بر اثر همین فعالیت ها، خود و دوستانش به جرم مبارزه دستگیر شدند. اما دشمن؛ خیال واهی داشت؛ چون محسن با تکیه بر آگاهی های خود، مبارزه در راه خدا و کمک به مستضعفین را انتخاب کرده بود؛ یعنی راهی را که زندگی شرافتمندانه در آن است و مصداق سخن سرور آزادگان حسین(ع) می باشد که فرمود: 《مرگ شرافتمندانه بر زندگی ننگین برتری دارد.》 گزیده بود. او که خوب زیستن را با آنهمه زجر و مشقت و فعالیت بی اندازه تجربه کرده بود، می خواست خوب مردن را بیاموزد و به دیگران نیز آموزش دهد. با مطالعه در زمینه های مختلف مکتب اسلام، سخت شیفته قوانین الهی شد؛ چنانکه به حجاب اسلامی بی نهایت حسّاس بود و در این مورد به خانواده، فامیل و دوستان تاکید می نمود که از دختر پیامبر بزرگ اسلام درس عفّت فرا گیرند. اکثر اوقات بیکاری خود را به خواندن کتب مذهبی، مخصوصاً قرآن و نهج البلاغه و کتب دکتر شریعتی می گذراند. همیشه در سخنان خویش از گفتار امام علی (علیه السلام) استفاده می کرد و صفات و رفتار خوب و انسانیتش در بین خانواده و دوستان از نظر دلسوزی نمونه بود. او با همه مهربان بود و در غم و شادی مردم شرکت می نمود. شهید درخشان پس از ۵ سال فعالیت در پایگاه هوانیروز اصفهان در سال ۱۳۵۸ به پایگاه هوانیروز باختران انتقال یافت. او که نسبت به وظیفه شرعی و انسانی خود در راه اسلام کوتاهی نمی کرد، هنگامی که مطمئن شد انقلاب اسلامی پیروز شده است، به فکر ازدواج افتاد و پس از تحقیقات مقدماتی، دخترخاله خود را انتخاب نمود. مراسم نامزدی را با سادگی تمام برگزار کرد. کمتر از یکسال از دوران نامزدی این دو می گذشت که به فکر مراسم عروسی افتاد. اما متاسفانه درگیری های کردستان که از سوی عوامل امپریالیسم برای نابودی ملّت ایران طرح ریزی شده بود، او را بر آن داشت تا همه کارها را رها کند و مملکت را از زیر سلطه بیگانگان و بیگانه پرستان درآورد.