اغلب ما
از یک روزی...
از یک لحظهای..
از یک حادثه یا انتخابی
عِفَّتِمان زَخم برداشته...
بلد نبودیم؛
و کسی را نداشتهایم،
تا برایمان این زخم را التیام بدهد!
برای بعضیمان کهنه شد و غریب؛
برای بعضیمان زخم روی زخم شد
و عمیق...
برای بعضیمان عفونی شد و عجیب
و الا مگر میشود؛
عِفَّتِمان سالمِ سالم مانده باشد؟!
و وقتی روضهخوان
از مَعجَرهای به تاراجرفته میخوانَد
توی دِلِمان خالی نشود؟
وقتی نَقلِ چادرِ سوختهی مادر میشود
آتش نگیریم؟
ما به پهنای صورت؛
زار زار میگرییم؛
ناله میزنیم...
به حَق، و از روی صِدق!
اما کداممان میفهمیم
دَردِ بیمَعجَری،
برای یک عفیفهی کامل،
چه دَردیست؟
خودم را میگویم...
@sh_hosein