#خاطراتی_از_آزادگان
⚡️موقعی که به اسارت در آمدیم یکی از بچه ها پشت لباسش نوشته بود عاشق شهادت. برای همین بعثیها خیلی او را زدند. این بیچاره هم گیر افتاده بود و میگفت: والله عاشق اسارت. ولی بعثیها همچنان او را با قنداقۀ تفنگ میزدند.
⛑من هم روی کلاهم نوشته بودم نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیب. سرباز دشمن وقتی آن را دید، محکم به زمین زد.
🔸حسن محمدی را هم که ریش بلندی داشت خیلی زدند. به او می گفتند: تو پاسداری. محمدی گفت: من پاسدار نیستم. آنها می گفتند: از ریش بلندی که داری معلوم است که پاسداری. حسن محمدی گفت: پس فیدل کاسترو هم پاسدار است. اما بعثیها گوششان بدهکار نبود. آنها هر کس را که ریش بلندی داشت بیشتر میزدند.
محمد علی ملایی اردستانی، به نقل از کتاب نهالهای برومند
@sh_montazerin