✳️🔰
🔔
زنگِ درنگ
وقتی خواستیم برای رسیدن به مصر از دل صحرا عبور کنیم
کیمیاگر گفت: شترت را بفروش و اسب بخر.
گفتم چرا ؟
گفت: شترها خیانتکارند!! تا آخرین لحظه راه میروند و ناگهان و بی خبر از پای در میآیند.
اما اسب خستگیاش را در طول مسیر گوشزد می کند و سوار، متوجه میشود که باید به اسب استراحت بدهد و آن را تیمار کند.
حالا
در سفر زندگی ،
تنِ ما همان شتر است؛
تا شصت سالگی، فکر می کنیم همان جوان بیست ساله و چابک و چالاکیم و خستگیناپذیر.
صبح تا شب مدرسه و اداره و کار و ...
باور نمی کنیم این بدن توانایی قبل را ندارد و
خیلی زود صاحبش را تنها میگذارد و میافتد.
چه بسیار دوستان و بستگانی را سراغ داریم که شاد و سرحال و قرص و محکم بودهاند و ناگهان بیهیچ عارضه و دلیل، جان به جان آفرین تسلیم کرده اند .
بیهیچ هشدار و بی هیچ بیماری.
یادمان باشد...
مرگ با شیپور و بوق و کرنا نمیآید.
پیامک اتمام بسته هم ارسال نمی کند.
امشب قبل از خواب کمی دقیقتر در آینه نگاه کن،
تو آن آدم ده سال پیش نیستی،
اینقدر از تنت کار نکش،
فکر کن،
عبادت وخلوت با معبود،
تفریح و مطالعه و ورزش،
و صله رحم را در برنامههایت قرار بده،
اینقدر روح و روان را در معرض چالش قرار نده،
مرام داشته باش،
هم مرام اعتقادی وهم سیاسی
اما بند باز سیاست
و آلتدست سیاستبازان نشو
و دنیا را دو دستی نچسب...
هر چه درآمد بیشتر ، هزینه ها هم بیشتر.
این جملات را به خاطر بسپار:
هشتاد سالگیات را ببینی ولی دومیلیارد کمتر داشته باشی بهتر از آن است که در شصت سالگی ده میلیارد برای وارث به جای بگذاری! که در خیلی از موارد فقط نسل تنبلی به بار آوردهای که میراثخواری بلدند و بس....
این قافلهی عمر عجب میگذرد...
و مبادا
کاروان رفت
و تو در خواب
و بیابان در پیش...
᪥࿐࿇ ☫ ࿇࿐᪥
🇮🇷
@sh_tayebe 🇮🇷