به نام و یاد او
سلام و خوب بد
در اتاقش نشسته بود.
تک و تنها.
با دلی پر از اندوه .
قلم در دست گرفت و نوشت:
۱. "سال گذشته، با جراحی کیسۀ صفرایم را در آوردند و مدتی طولانی "اسیر" بستر بودم و بی حرکت.
۲. در همین سال به سن"۶۰"رسیدم.
۳. و شغل مورد علاقهم از دستم "رفت".
سی سال از عمرم را در این مؤسسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم.
۴. "فوت" پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه کرد.
۵. پسرم "تصادف" کرد و از آزمون پزشکی "محروم" شد.و چندین روز دست و پایش "گچ" گرفته در بیمارستان ملازم بستر بود.
۶. از دست رفتن "اتومبیل" هم ضرر دیگری بود که از راه رسید.
و ... در پایان نوشت :
"خدایا،
😡چه سال "بدی" بود پارسال".
همسرش از راه رسید و نوشته هایش را خواند.
کاغذی برداشت و متنی نوشت :
الف."سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سال ها تو را قرین درد و رنج کرده بود، رهایی یافتی.
🌹خدا را شکر.
ب. سال گذشته در سلامت کامل به سن "شصت" رسیدی و بازنشسته شدی. حالا میتوانی بهتر از قبل و با تمرکز و آرامش بیشتر مشغول خواندن و نوشتن شوی.
پ. در همین سال بود که پدرت، در ۹۵ سالگی، بدون آن که زمینگیر شود یا متّکی به کسی باشد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار "خالقش" شتافت.
ت. در همین سال بود که خداوند به پسرمان "زندگی" دوباره بخشید.
ماشین مان از بین رفت امّا پسرمان بی آن که معلول شود "زنده" است.
💞و ... در پایان نوشت : "سال گذشته از مواهب گستردۀ خدا برخوردار بودیم و چقدر "خوب" گذشت".
❤💚 خدا را شکر.
#کانال جلال بی بی خانم