⸤ 🌙 ⸣ ↷
•
.
_ سلام من اولین بار که سن و سالی نداشتم رفته بودیم خونه مادر بزرگم مهمانی و شب اونجا موندیم. شب دیدم مادربزرگم چادر نماز قشنگش رو سر کرد و شروع کرد به نماز خوندن 😊 بعد که تموم کرد چند رکعت رو، رو کرد به من گفت پاشم وضو بگیرم و دو رکعت فقط بخونم...
وضو گرفتمو رفتم تو کارش...😍
خلاصه تموم شد و رفتم تو رخت خواب.😴
یه کم طول کشید تا خوابم برد...
خیلی حس و حال خوبی داشتم😭😭
انگار یه شعله ی نور تو دلم روشن شده بود و من رو گرم میکرد.🔥😍
و اون جرقه💥 و استارت این رابطه عشقانه بین خدا و بنده حقیرش بود...
و من به نماز شب علاقه مند شدم. تو شب تاریک مرز تو و خالق کنار میره (فقط تویی و اون)
امیدوارم این نور هم خدا تو دلتون بیندازه، و از اون دسته حس حال ها برای شما آرزو مندم.
[رفیق بی کلک]
#چالش_خاطره_نویسی🌿
@Shabahengam
--------------------------