میخوام چند خط روضه بنویسم... اهل دلا بخونند..
فقالت:
ما هذا ؟
قالوا لها:
رأسُ أبيك.
فرفعته من الطّشت حاضنة له
وهي تقول:
يا أباه ! مَن ذا الذي خضّبك بدمائك؟
يا أبتاه! مَن ذا الذي قطع وريدك؟
يا أبتاه ! مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي ؟
يا أبتاه ! مَن بقي بعدك نرجوه ؟
يا أبتاه ! مَن لليتيمة حتّى تكبر ؟
يا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟
يا أبتاه ! مَن للأرامل المسبيّات ؟
يا أبتاه ! مَن للعيون الباكيات ؟
يا أبتاه ! مَن للضائعات الغريبات ؟
يا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟
يا أبتاه ! مَن بعدك ؟ واخيبتنا !
يا أبتاه ! مَن بعدك ؟ واغربتنا !
يا أبتاه ! ليتني كنت الفدى ،
يا أبتاه ! ليتني كنت قبل هذا اليوم عميا .
يا أبتاه ! ليتني وسدت الثّرى ولا أرى شيبك مخضّباً بالدّماء .
ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّريف , وبكت بُكاءاً شديداً حتّى غشي عليها ، فلمّا حرّكوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنيا
🥀
وقتي سر بريده امام حسين رو براي رقيه سلام الله عليها آوردند گفت: عمه این(!) چیه؟... (حالا نمیخوام این یه خطو باز کنم.. نمیخوام بگم چرا پرسید این چیه.. نمیخوام بگم چشماش خوب نمیدید.. نمیخوام بگم با سر باباش چکار کرده بودند که نشناخت.. نمیخوام بگم...)
گفتند: سر پدرت حسينه.
سر رو با احتياط از داخل طشت برداشت و به سينه چسبانيد و با گريه هاي سوزناك خود خطاب به سر چنين گفت:
بابا کی تو رو به خون آغشته كرد؟
بابا کی رگ هاي گردنت رو بريد؟
بابا کی تو کودکی يتيمم كرد؟
بابا دختر يتيم تو به کي پناه ببره تا بزرگ بشه؟
باباجونم زنان بي پوشش چه کنند؟
باباجونم زنان اسير و سرگردان كجا برند؟
بابا کی چشمای گريانو چاره سازه؟
بابا جون کی يار و ياور غريبان بي پناهِ؟ بابا کی پريشانی ما رو سامان مي بخشه؟ بابا جون بعد از تو کي با ماست؟
واي بر ما بعد از تو واي از غریبي
بابا كاش فدات مي شدم.
بابا اي كاش بيش از اين نابينا مي شدم و تو رو اینجوری نمي ديدم.
باباجون كاش پيش از اين تو خاك خفته بودم و محاسنتو آغشته به خون نمي ديدم....