از راه که می رسید، بابا را می برد حمام. بعد هم خودش لباسهای حاج حسن را می شست.
نشست کنار بابا. دستهای زمخت و چروک خورده اش را توی دست گرفت. سرش را پایین آورد و دستش را بوسید. بعد رفت پایین پای حاج حسن. جوراب های حاجی را درآورد. سرش را خم کرد و لبهایش را گذاشت کف پاهای بابا.
راوی: ابراهیم شهریاری
📚 برگرفته از کتاب #سلیمانی_عزیز
🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی صلوات
✏️ #مکتب_حاج_قاسم
🌙 شب جمعه #به_وقت_حاج_قاسمhttps://eitaa.com/shabhayebashohada