پسر کریم شاطر، ابن سینای زمان!!!
بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
کریمآقا، شاطر محل، مردی بااخلاص و دنیادیده، اما بیبهره از سواد خواندن و نوشتن بود. شبی در راه منزل، به فقیر درماندهای برخورد و او را مورد تفقد قرار داده، نانی به او داد؛ فقیر دست بلند کرده، گفت خدایا! کریم شاطر دل من را شاد کرد، پسری بهش بده که مایهی آبرو و شادی دلش شود!
خواندن و نوشتن را از مادر قرآنسوادش یاد گرفت به طوری که وقتی در شش سالگی برای ثبتنام به مدرسه رفت، مدیر مدرسه با دیدن تسلط بالایش در خواندن قرآن و دیگر کتب، او را به کلاس سوم فرستاد. در عینحال، مدتی بعد، به خاطر دستخط بدش، با ترکهی آلبالو مورد تنبیه مدیر قرار گرفت.
محمدتقی پس از گذراندن دوران ابتدایی وارد حوزهی علمیه شد و چون تمکن مالی مناسبی نداشت، به ناچار صبحها در حوزه درس میخواند و عصرها در بازار به کار و کاسبی میپرداخت.
۱۹ ساله بود که عازم تهران شد و در درس اساتید بنام آن زمان، میرا مهدی آشتیانی، شیخ محمدرضا تنکابنی (پدر مرحوم فلسفی واعظ) و ... شرکت کرد.
کمی بعد، در دارالشفای قم ساکن شده، به مجلس درس حجت کوهکمری و سید روحالله خمینی راه یافت.
جدیت و پشتکار محمدتقی، روح تشنه و جستجوگرش را به سرچشمهی ماء مَعینْ، جوار حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، نجف دارالمتقین سوق داده، با حضور در مجلس اعاظم آن حوزهی کهن، توانست در بیست و سه سالگی، مدال پرافتخار اجتهاد را به گردن بیاویزد.
سال ۳۷ ش بود که پس از ۱۱ سال، راه وطن را در پیش گرفته، تهران را به نور قدوم خویش منور ساخت و تا آخر عمر شریفاش در همانجا به کار علمی، تربیت شاگردان، تألیف و تصنیف همت گماشت.
مبارزه با سلسلهی ظلمبنیان و فاسدْاَرکان پهلوی از دیگر فعالیتهای او بود که بارها و بارها مورد تذکر و تهدید ساواک قرار گرفت.
روزی در دانشگاه فردوسی مشهد قرار سخنرانی داشت؛ پشت تریبون که قرار گرفت، لحظاتی نگاهش به مرد مسنی که بین جمعیت مستمع نشسته بود خیره شد! پس از پایان سخنرانی، در حلقهی جمعیت تحسینکننده (ازجمله همان پیرمرد) که قرار گرفت، فرمود یادت هست با ترکهی آلبالو مرا تنبیه کردی؟! پیرمرد که برای لحظهای گذشتهی بسیار دور را به یاد آورده بود، با شناختن شاگرد دیرین سر به زیر انداخته، اظهار شرمندگی کرد؛ اما علامهی جعفری با مهربانی فرمود نه، شرمندگی ندارد؛ من از شما ممنونم؛ کاش بیشتر از آن ترکهها به من میزدی؛ مرکب تن به تازیانه احتیاج دارد که روح را به سمت قلههای رفیع تعالی حرکت دهد!!!
حضرت آیتالله العظمیٰ امام خمینی در وصف مرحوم آیتالله علامه محمدتقی جعفری فرمود: آقای جعفری ابنسینای زمان ما است.
علامه عبدالحسین امینی میفرمود: میدانید چرا جعفری را دوست دارم؟! چون با این درجهی بالای علمی، از جهت صفای روح، مثل این است که همین امروز به دنیا آمده است!!!
اواخر عمر، مبتلا به سرطان ریه شده بود؛ پسرش دکتر غلامرضا جعفری که در نروژ تحصیل میکرد، آمد او را برای معالجه به نروژ برد.
شبی مهمان دکتر معالجش بودند که علامه با ناراحتی فرمود بوی تعفن میآید؛ و این را چندبار تکرار کرد و خواستار خروج از منزل میزبان شد.
روز بعد به میزبان زنگ زد عذرخواهی کند که بدون شام منزلشان را ترک کرده، اما پزشک نروژی گفت من از شما معذرت میخواهم و خوشحالم که شامنخورده از خانهام رفتید؛ چرا که برای تهیهی غذا، مرغ ذبح اسلامی پیدا نکرده بودم، مرغ معمولی (مردار) خریدم و آن بوی تعفنی که شما با صفای باطنتان درک کردید، به خاطر حلالنبودن غذا بود!!!
سال ۷۷ در چنین روزی، جهان را به فقدان خویش تاریک ساخته، در جوار سلطان سریر ارتضا، حضرت امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام در خانهی ابدی آرام گرفت. به روح پرفتوح و مطهر و ملکوتیاش صلوات.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته
علیرضا احمدی دهبالایی (ایلامی)
چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲ ؛ ۲ جمادی الاول ۱۴۴۵
@shabnamshabna