خداحافظ ای شیر فاطمه!!!
بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
جواد رهبر سعادتی!
سعادتی!
سعادتی حاضر نیست؟!
دبیر که داشت حضور و غیاب میکرد، چندبار اسم «جواد رهبر سعادتی» را تکرار کرد اما جوابی نشنید!
بچهها! کسی از سعادتی خبر نداره؟! چند روزی هست غایب است و مدرسه نمیآید.
سال دوم دبیرستان بود و درسش خیلی خوب بود؛ کادر آموزشی مدرسه، آیندهای بس روشن و درخشان برایش پیشبینی میکردند.
مدیر دبیرستان که نگران حال دانشآموز زرنگش شده بود، رفت دم منزلشان بلکه خبری از او بگیرد.
«حاج علی کُبار» پدر جواد گفت: والا چه عرض کنم جناب مدیر! از وقتی شما تصمیم گرفتید در دبیرستان کلاس آموزش موسیقی برگزار کنید، جواد ما به این بهانه که موسیقی شرعاً حرام است، مدرسه را رها کرده رفته حوزهی علمیه!!!
مدیر برای دیدن جواد به مدرسهی طالبیه رفت، اما هرچه کرد نتوانست شاگرد تیزهوش و لایقش را متقاعد به بازگشت کند. پدر و مادر و بستگان و اطرافیان هم هرچه فشار آوردند، نشد که نشد. جواد که وضع را اینطور دید، به عالم معروف شهر (که میگفتند استخارههایش ردخور ندارد و درست توضیح میدهد) پناه برد. استخاره که کرد، با تعجب و برافروختگی خاصی، فرزند نوجوان «حاج علی کُبار» را خطاب قرار داده، گفت: آقاجواد! چکار میخواهی بکنی؟! میخواهی در کنار اهلبیت و ائمهی طاهرین علیهم السلام قرار بگیری؟! این باعث شد او در عزم خود راسختر شود و با همحجرهاش «محمدتقی جعفری» دروس حوزوی را با جدیت دنبال کنند.
۱۹ ساله بود که در فیضیهی قم ساکن، و به درس مرحوم آیتالله العظمیٰ بروجردی راه یافته، در اندکزمانی مورد توجه آن مرجع عالیقدر قرار گرفت. هفت سال حضور او در قم، با استفادهی همهجانبه از اساتید طراز اول آن حوزه سپری گشت و «طلبهی با استعداد آذریزبان» در این مدت، علاوه بر تبحر کافی در فقه و اصول و رجال، به تدریس این علوم نیز همت گماشت.
توسلات خالصانهاش برای راهیابی به حوزهی علمیهی نجف جواب داده، یکی از تجار متدین تبریز، تمام اسباب و وسایل هجرت وی را فراهم نمود.
«سعادتی» در اولین روزهای ورود به نجف، بر کرسی تدریس نشسته، کتب معمول فقه و اصول را در مرحلهی سطح، به خوبی آموزش داد.
آشنایی با مرحوم آیتالله العظمیٰ خویی و عضویت در هیئت استفتائات آن فقیه بزرگ، از افتخارات ۲۳ سالهی حضور «میرزا جواد» در نجف است که سرانجام در سال ۱۳۵۴ که صدام، ایرانیان را از عراق اخراج کرد، ناگزیر به ترک عراق شد.
نقل است آیتالله خویی از تبعید شاگرد مبرز و خوشفکر خویش، بسیار غمگین و ناراحت بود، زیرا او را «مجتهد مطلق» و امید آیندهی حوزهی نجف و از مراجع بزرگ آینده میدید.
سعادتی، دوران طولانی تحصیل و تدریس خود را اینگونه توصیف کرده: ۴۰ سال، تفریح و استراحت را بر خود حرام کردم!!!
اوایل ازدواج، منزلمان نزدیک خانهی آن عالم بزرگ بود؛ بارها و بارها حضرتش را در مسیر زیارت کردم، در حالی که گیوههای سادهاش را پوشیده و کتابهایش را زیر بغل گرفته بود، راهی مسجد اعظم میشد برای «تدریس» خارج فقه و اصول!!!
مجلس درسش، شلوغترین مجلس درس خارج در قم بود.
سال ۱۳۷۳ بود که به دنبال درگذشت شیخالفقهاء والمجتهدین، حضرت آیتالله العظمیٰ حاج شیخ محمدعلی اراکی، جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم طی بیانیهای، هفت نفر از فقهای بزرگ، از جمله «آیتالله العظمیٰ میرزا جواد تبریزی» را به عنوان مراجع تقلید شیعه معرفی نمود.
به دنبال اظهارنظری از مرحوم سید محمدحسین فضل الله مبنی بر تشکیک در ادلهی شهادت حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها، این آیتالله العظمیٰ تبریزی بود که سنت پیادهروی در عزای سیدةالنساءالعالمین را در قم پایهگذاری کرده، حضرات آیات عظام فاضل لنکرانی، وحید خراسانی، و ... معظمله را در این امر یاری رساندند و امروزه، این سنت، با شکوه هرچه تمامتر ادامه دارد.
و بحق، روز تشییع پیکر مطهرش، تصاویری از او در دستان عزاداران خودنمایی میکرد که زیرش نوشته بود:
«وداعاً أَسَدَ الزَراءِ ؛ خداحافظ ای شیر فاطمه»
به یاد دارم در پی درگذشت آیةاللهالعظمیٰ تبریزی در ۲۹ آبان ۱۳۸۵، حقیر که مسؤل سازمان تبلیغات اسلامی شهرستان ایوان در استان ایلام بودم؛ برای حضرتش در مسجد جامع شهر، مجلس ختم و عزا برپا کرده، به عنوان «صاحبعزا» به شرکتکنندگان خیرمقدم میگفتم و آنان، تسلیتام میگفتند.
روح مطهرش با حضرت زهرا سلام الله علیها محشور باد؛ آمین
والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته
علیرضا احمدی دهبالایی (ایلامی)
سه شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ ؛ ۱۷ جمادیالاول ۱۴۴۶
@shabnamshabna