مجتهدی که تجربهگر مرگ بود
بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
در سالهای اخیر، برنامههایی در تلوزیون پخش میشود تحت عنوان «زندگی پس از زندگی» که افراد، تجربیاتی از مرگ (یا شبیه آن) را بیان میکنند که بسیار هم مؤثر بوده است.
به یاد دارم (و کلیپ صوتی و تصویریَش هم موجود است) حجتالاسلام قراعتی راجع به یکی از مراجع قم میگفت: در سفر حج او را دیدم و قصهاش را از زبان خودش شنیدم؛ او گفت: من مردم و مرا به محضر عدل الهی بردند، نامهی اعمالم را گشودند، ولی دریغ از حتی یک کار از آنهمه کارهایی که بدانها امید بسته بودم!!! ؛ عبادت، تحصیل، تدریس، تألیف، خیریه، علمی، سیاسی، مبارزه، زندان، شکنجه، ... هرچه گفتم، جواب دادند اینجا چیزی ثبت نشده!!!
حیران و ترسان و لرزان ایستاده بودم، ناگهان امر شد مرا به سوی جهنم ببرند!!!
فریادی نعرهآسا کشیدم: ... من علی را هم دوست نداشتم؟! من فاطمه را هم دوست نداشتم؟! ... [آقای قراعتی اینها را با بغض و گریهی شدید تعریف میکرد]
تا اینها را گفتم، گفتند چرا، این یک قلم در اینجا ثبت است، و همین باعث نجاتت هست! و چند سال به شما فرصت دوباره داده میشود!!!
اگرچه حاجآقای قراعتی صلاح ندید اسم آن مرجع را بیاورد (چون در قید حیات بود) اما پس از درگذشتَش، حجتالاسلام دکتر رفیعی در مجلس ترحیمش در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها فاش کرد آن عالمی که حاجآقای قراعتی داستانش را تعریف کرده، همین مرحوم آیتالله العظمیٰ موسوی اردبیلی بود!!!
میرکریم موسوی کریمی، معروف و مشهور به سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، زادهی ۱۳۰۴ هش در شهر اردبیل بود. پدرش سید عبدالرحیم، روحانی و مادرش سیده خدیجه نام داشت. تحصیل را با مکتبخانه که معمول آن زمان بود، آغاز کرد و کمی بعد، به منظور ادامهی تحصیل وارد حوزهی علمیه شد.
مدرسهی حاج ملاابراهیم اردبیل اولین حجرهی عبدالکریم بود که در آنجا به آموختن ادبیات و علوم ابتدایی حوزوی مشغول گردید.
سیر علمی وی، به شهر و دیار خودش محدود نشد و قم و نجف و مجدداً قم، دیگر مقصدهای او برای استفاده از محضر علما و مجتهدان شیعه بود و توانست مدال افتخار اجتهاد مطلق را به گردن آویزد.
موسوی اردبیلی از سال ۱۳۳۹ هش با هجرت به تهران، باب فعالیتهای اجتماعی سیاسی را به روی خود گشود و ضمن اقامهی جماعت و ارشاد و تبلیغ، در امر آموزش نیز به یاری نوجوانان و جوانان آمده، با تأسیس مدارسی، سعی در تربیت اسلامی دانشآموزان داشت.
مبارزه با حکومت ستمشاهی پهلوی به رهبری حضرت امام خمینی، او را نیز که یک مجتهد جوان و روحانی جاافتاده بود، جذب کرده، در کنار دیگر بزرگان عرصهی مبارزه، کار به زوال و شکست کشاندن دستگاه ظالمهی طاغوت را گام به گام پیش بردند.
پس از پیروزی انقلاب، مسؤلیتهای مهمی بر عهده گرفت؛ عضویت در شورای انقلاب، امامت جمعهی تهران، نمایندگی خبرگان قانون اساسی و رهبری، و ... و از همه مهمتر، جانشینی آیتالله شهید بهشتی در ریاست دیوان عالی کشور (که عالیترین مقام قضایی آن زمان محسوب میشد) از آن جمله است.
در سال ۱۳۶۸ و سه ماه پس از درگذشت حضرت امام، به قم بازگشته، تدریس خارج فقه و اصول را از سر گرفت، اما اینبار، با کولهباری از تجربهی کار قضایی، به تدریس ابواب مختلف فقه القضا، مضاربه، بیمه، و ... (ابواب مورد ابتلاء عموم) پرداخته، تألیفات مهمی در این زمینه به یادگار گذاشت.
گذشته از بعض جهتگیریهای سیاسی (که صدالبته در جای خود به بحث و نقد و ... گذاشته میشود) اینها همه (خصوصاً آن حکایت مهم که دو شاهد عادل -قراعتی و رفیعی- هم دارد) نشان میدهد، علیرغم بعض حواشی، مؤمن خوشطینتی بود که بلاخره سیادت، و دیانت و خدماتش توانست عاقبتبخیری را برایش رغم بزند؛ انشاءالله
سوم آذر سال ۱۳۹۵ هش، روز درگذشت آن مرجع کهنسال بود که ۹۱ سال عمر پربرکت خویش را در خدمت به آل محمد و ایتام آل محمد علیهم السلام صرف نمود. روحش شاد
والسلام علیکم ورحمتالله وبرکاته
علیرضا احمدی دهبالایی (ایلامی)
شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ ؛ ۲۱ جمادیالاول ۱۴۴۶
@shabnamshabna