|هیچ میدانی دلـم تنگ و پریشان تـو است
ذهن و قلبم صحنهٔ جولان چشمان تو است
بی تو هر شب با خیالت دل به رؤیا میدهم
عشرت شب های من رؤیای پنهان تو است
درد ایـن دوری بـه درد آورده این قلـب مرا
این دلم گر خون شده ازدرد هجران تو است
من در این دنیا فقط تنها بـه تـو دلبسته ام
تا نفس دارم دلم همـواره خواهان تو است|