🔰 تکه ای از کتاب برای زین أب؛
روایت زندگی شهید محمد بلباسی🌷
یک دفعه یاد چیزی افتادم و گفتم:
راستی محمد! همه از این جا برای خودشون کفن خریدن. ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف!!
طفره رفت و گفت:
ای بابا! بالاخره وقتی مُردیم، یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش.
اصرار کردم که این کار را بکنیم.
غمی روی صورتش نشست.
چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت.
گفت: دو تا کفن ببریم، پیش یه بی کفن؟!
ـــــــــــــــــــ🌱🍂ـــــــــــــــــــ
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
🖤↓🥀
@shahadat_arezoomee
مٰاملَـتاِمٰام
#حُسـیِنم✌️🇮🇷