✍ _نشستم سر قبر آرمان...یه خانمی اومد کنارم نشست شروع کرد صحبت کردن از شهید زبرجدی ... نمی‌دونست من خودم تمام دلتنگی هام اینجا برطرف می کنم اجازه دادم ک بگه و منم سراپا گوش شدم... گفت شهیده فائزه رحیمی ۴۰ روز قبل از شهادتش اومد سر قبر شهید آرمان و انقد گریه می کرد ما نمی تونستیم بلندش کنیم .. بهش گفتم مشکلی داری؟ گفت تا نگیرم بلند نمیشم گفتم چی؟ گفت :شهادت... گفتم جوونی مگه چند سالته گفت : ۲۰ سالمه و دیرم شده... و گفت چله زیارت عاشورا شهید صفری برداشتم و اومدم از شهید آرمان هم برات شهادتم بگیرم.. و شد آن چیزی که می خواست و سعادت... 🌷 🌷 ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱