هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《 چهارشنبه》
🔥 ماهان :بله مائده: دوساعته صدات میکنم کجایی تلفنت کی بود ماهان : هیچی همینجا نگام رفت سمت چپ بدنش تیشرتش هی مچاله میشد هی صاف میشه انگار قلبش رودور هزار بود رفتم جلو و دستش رو گرفتم داغ داغ بود پس تب عشق اینه مائده :به خاطر هیچکی قلبت تند تند میزنه ماهان خودش رو انداخت روی مبل رو به زور گفت ماهان: من یعنی مائده چطور بگم مننننن وای من عاشق شدم 📵ممنوع الگوشی از طرف خانواده ام شدم بس که این رمان رو خوندم 🔥❤️ https://eitaa.com/mah_khanevadeh آقا پسر داستانمون بد جور غیرتیه😎 زود جوین شو تا پاک نکردم 👆🌹😍 رمانی مذهبی 👌🔥