بسم الله الرحمن الرحیم
🌹
#نای_سوخته🌹
#قسمت۳
-سـَ ... سَـ... سلام.😰
-علیک سلام! گفتم راه بیفت😒
-چَـ .. چَـ .. چشم.😰😰
نوبتی هم که باشد نوبت غرولند سرهنگ است👮
با پاهایش چنان گارد گرفته که ترمز و کلاچ هم حساب کار دستشان آمده است😥
چه برسد به سعید😪
عینک ذره بینی را روی قوز بینی اش گیر می دهد. با دست راست دکمه خودکار را فشار داده🖊
و با دست دیگر سه تا کاغذ روی پایش را زیر و رو می کند📑
صدای تق تق خودکار و خش خش کاغذ ها ذهن در هم و برهم سعید را بیشتر هم می زند😣😖
انقدر که از نچ گفتنش برای لحظه ای دست های سرهنگ از حرکت می ایستد👮
-ای بابا ، جوون ! مگه قیامت شده می خوای حساب و کتابتو پس بدی که انقدر دستپاچه ای😒 یا قبول میشی یا دوباره امتحان می دی، دنیا که به اخر نمی رسه😕
الحمد لله بیشتر تونم که گواهینامه رو می گیرین که گرفته باشین🙄
والا معطل این یه تیکه کاغذ نموندین😒 ماشین زیر پاتونه و این تهران درندشت و روزی چند بار متر می کنین.
عینک را روی بینی اش کمی پایین می اورد و نگاه معنی داری به سعید می کند😏
ادامه دارد......
#شهیدعلےخلیلی
#خادم_الزهرا_س
نویسنده:هانیه ناصری
انتشارات :تهران انتشارات تقدیر ۱۳۹۵
@shahidalikhalili