خاطره‌بازی با انگشتری که هدیه سردار است ...📝🌱 🎙مادر شهید حسین بواس می‌گوید: در همان مراسم سردار به ما انگشتری هدیه داد، من به سردار گفته بودم که با خودم قرار گذاشتم بعد از پیروزی داعش، اگر روزی سردار خانه ما بیاید جلویش زانو می‌زنم، سردار در پاسخ گفت؛ این حرف را نزنید من می‌خواهم چادرتان را ببوسم شما مادر شهید هستید و احترامتان واجب است، گفتم احسنت که نیرو‌های خوبی تربیت کردید و از ایشان دعوت کردم که به منزل‌مان بیایند... سردار در پاسخ گفت: چشم شما غذای محلی درست کنید من یک روز ناهار مهمان‌تان می‌شوم، شهید حسین پورجعفری هم کنارشان بود با یک لباس ساده، که گفت حاج آقا ما را هم با خودتان ببرید، سردار پاسخ داد نه من تنها می‌روم، گفتیم فروردین ماه سالگرد شهدای شهیدمان است در خدمت‌تان هستیم. مادر این شهید مدافع حرم، می‌گوید؛ پس از این دیدار سردار دو بار با ما تماس گرفت می‌خواست به دیدارمان بیاید که میسر نشد، محمدجواد(فرزند شهید بواس) که بی‌تاب بود یک نقاشی کشید به سردار سلامی رساندیم تا به دست حاج قاسم برساند، پس از اینکه نقاشی به دستش رسید گفت این نقاشی زیبا را تا آخر عمرم حفظ می‌کنم، راستی محمدجواد همان پسر بچه‌ای است که در مقابل رهبر ناخواسته حالت احترام نظامی به خود گرفت و حضرت آقا به او گفت؛ آزاد سردار... خلاصه اینکه دیدار با سردار در منزل ما میسر نشد، و خبر شهادت‌شان به‌دست‌مان رسید، بر خود واجب دانستیم و راهی منزل سردار شدیم، برای دلجویی از همسر سردار و دخترشان زینب، در میان خانواده‌های شهدا، عکس شهید که دستم بود بالا گرفته خودم را معرفی کردم و گفتم سردار قرار بود مهمان خانه ما باشد نشد، گفتم نوه من همان پسری است که میان نماز سردار به او شاخه گل اهدا کرد، اشک از چشمان همه جاری شد، زینب خانم در پاسخ گفت من به جای پدرم خواهم آمد، بابای من بچه‌ها را دوست داشت و برای خانواده شهدا احترام قائل بود... 🍃شهادت سردار و تب و بی‌قراری محمدحسین! محمدحسین پس از شهادت سردار دچار افسردگی شد و تب کرد، می‌گفت دوست من را شهید کردند من بزرگ شوم ترامپ را می‌کشم چرا دوستم را شهید کرد؟ باید پاسدار شوم و بروم قدس را پس بگیرم، امروز او سردار سلیمانی را اسوه و الگویی برای خودش قرار داده است. 🌹خاطرات مادر شهید حسین بواس از دیدار با حاج‌قاسم https://eitaa.com/shahid_Hossein_bavas