شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
روایتۍازشھیدهادۍ🗞-!- رفتمپیشِابراهیم،هنوزمتوجھ حضورِمننشدهبود! باتعجبدیدمهرچندلحظھسوزنۍ رابھپشتِپلکچشمشمیزند! گفتم؛چیکارمیکنۍداشابرام؟ تامتوجھِمنشد،ازجاپریدوگفت: هیچۍ،چیزۍنیست! گفتم:بایدبگۍبرایچۍسوزن زدۍتوصورتت!! مکثۍکردوخیلۍآهستھگفت: سزاۍچشمۍکھبهنامحرم بیفتههمینھ...! -ابراهیمبهنامحرمآلرژۍداشت! حتۍبراۍِصحبتبابستگانِنامحرمشان همسرشرابالانمیگرفت...! چقدرمثلشهداییم؟... شهیدابراهیمِهادی