《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 💔 پس از بیست سال حالا باز هم‌ دایی محمدعلی ماموریت داشت باید پیغامی را به خواهرش می رساند.خودت که خبر داری حتما . مامان فاطمه همان شبی که تو‌ شهید شدی خوابت را دیده. خواب تو را و‌خواب دایی محمدعلی را.می دانی به مامان فاطمه چی گفته؟ گفته بوده :نگران نباش.محمدرضا پیش من است. اصلا مامان فاطمه خودش، تو را کنار دایی محمدعلی دیده .توی خواب فضای خانه آن قدر پر نور و روشن شده بود که انگار آفتاب میان روز توی خانه طلوع کرده . همه چیز واقعی به نظر می رسیده و حقیقی. مامان فاطمه وسط خانه ایستاده بوده و صف به صف شهدایی که مامان فاطمه فقط بعضی هاشان را می شناخته و خیلی از آدم های زنده با لباس نظامی و چفیه و اسلحه از آشپزخانه وارد خانه می شدند از در راهرو نه از آشپز خانه پنجره آشپزخانه شده بود دری به سوی بهشت 🆔| @shahid_dehghan