🔸| تو زودتر از دوستانت به وطن بازگشتی تو برگشته بودی و آنجا هیچ کس حال خوشی نداشت همه به یاد خنده هایت گریه می کردند همان خنده های معروف .اصلا همان موقع هم که کنارشان بودی دلشان تنگ می شد برای خنده هایت . همه همیشه کاری می کردند تا توبخندی .مثل شخصیت های کارتونی صدایت می زدند : «دهقان جونم » و تو از ته دل میخندیدی😂 و بقیه هم همراه تو لبشان به خنده باز می شد از دیدن خنده های از ته دل تو همان خنده ای که می دانم روی لبت مانده و آنجا که تو هستی مگر غیر از این می تواند باشد ؟ خبر داری آقا تقی هنوز لباس های آن شب را نگه داشته ؟ همان لباس هایی که خون شما رویش ریخته شده روز مراسم شما، لباس را برای آخرین بار پوشید با همان اسلحه و سرو روی خاکی و به هم ریخته . با همان صورت مصیبت زده . مانده بود سر دو راهی دوستانت را بردند بهشت زهرا و تو تک و تنها رفتی چیذر . اسباب دردسر شدی . حالا باید یک پایشان چیذر باشد و یک پایشان بهشت زهرا مثل همان روز که نیمی رفتند بهشت زهرا و نیمی آمدند چیذر . 📚| بخش هایی از کتاب یک‌روز بعدازحیرانی 🍃🖤| @shahid_dehghan