🔸|
#خاطره
ماجراینارنجک💣
همه حرفهایت را به مهدیه می زدی حتی اگر کار خطر ناکی می کردی مهدیه خبر دار می شد, جرئت نمیکردی به پدر و مادر چیزی بگویی مثلا همان موقعی که عذرت را خواسته بودند ،اما چند نفر وساطت کرده بودند تا دوباره پذیرفته شده بودی
ماجرا را فقط برای مهدیه تعریف کرده بودی «مهدیه ،خراب کاری کردم یه سرهنگ ارتش اومده بود یاد بده چطور نارنجک پرت کنیم مسخره کردن ما رو .
انگار نارنجک هم یاد دادن داره !
خوب چه کار کردی ؟🤔
اومده می گه ضامن رو بکش ،اسم امامی که خیلی دوست داری سه بار بگو و پرتاب کن بعد خودت پناه بگیر ،بچه ها دونه دونه این کا رو می کردن و سرهنگ نگاه می کرد و نمره می داد نوبت من که شد ،بدون انجام دادن این مراحل رفتم نارنجک رو پرت کردم و سریع اومدم کنارش ایستادم وقتی نارنجک ترکید تازه متوجه شد که من پرتاپ کردم هول کرد محکم زد روی بازوی من و گفت خاک تو سرت ،برو گم شو بعد هم اخراجم کرد
#بخشی_از_کتاب_یک_روز_بعد_حیرانی
🍃|
@shahid_dehghan