📚| ڪتاب طلبه دانشجو، 🕊 عابر بانک گاهی با رفقا قرار می گذاشت و با هم به گشت و گذار می‌رفتیم‌.یک بار ڪه به ڪوه‌هاے شیان رفته بودیم بعد از کلی تحرک و شیطنت به زور عابربانکش را گرفتم و گفتم که همین امروز باید ما را مهمان کنی، حرص می‌خورد ڪه پول‌هایش را جمع کرده تا موتور بخرد،من هم اذیتش کردم و گفتم: نگـران نباش،با صـد تـومن آدم ڪسرے نمی‌آورد براے خرید موتور !خـودم بـرایت صـد تومن تخفیف می‌گیرم. عاشق موتور بود‌، به خانواده‌اش قول داده بود تا پول‌هایش را پس انداز کند که موتور دلخواهش را بخرد.🏍 نقل از :(دوست شهید) 🍃|•° @shahid_dehghan