•📚❤️•
[ #تیکهکتاب📚 ]
یک دفعه از دهانم پرید و گفتم:«چون دوستت
دارم.»این اولینباری بود که اینحرف را میزدم ..
دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و های های
گریه کرد.خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه
و نشستم گوشه ای و زارزار گریه کردم. کمی بعد
لنگان لنگان آمد بالای سرم.دستش را گذاشت روی
شانه ام.گفت : « یک عمر منتظر شنیدن این جمله
بودم قدم جان. حالا چرا ؟! کاش این دم آخر هم
نگفتهبودی.دلمرا میلرزانی و میفرستیام دم تیغ.»
من هم تو را دوست دارم.اما چه کنم ؟! تکلیف
چیز دیگری است .
🔸 { دختـــــرشینـــــا } 🔸
| خاطرات قدمخیر محمدی کنعان |
📱
** لینکخریدکتابازفروشگاهوصـال ↯
**
@Vesaal_shop
#سبک_زندگی_با_کتاب 💚🌱
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
📖| @shahid_dehghan