3.7M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🌌| گفتم: حسین دارم‌ از استرس‌ می‌میرم گفت‌: یه ‌ذکر بهت‌ میگم‌ هر بار گیر کردی ‌بگو، من ‌خیلی ‌قبولش ‌دارم: گره‌ی کار منم‌ همین ‌باز کرد (آخه ‌خودشم‌ به سختی ‌اجازه‌ی ‌خروج ‌گرفت) گفتم: باشه ‌داداش ‌بگو. گفت: تسبیح ‌داری؟ گفتم: آره، گفت: بگو... . . . بغضم ‌ترکید با گریه ‌رفتم‌ سمت ‌خونه حاضر‌ شم، وقتی حسین رو دیدم ‌گفتم: درست ‌شد... 🥀 شهید حسین معزغلامی 🖤|@shahid_dehghan