🍃📝|
#خاطره
یادم هست گاهی صبح ها خواب می ماند و ساعت نُه یازده صبح از خواب بیدار می شد.
بدون اینکه نگران نظر بقیه و گله و شکایت و شماتت بقیه باشد، وضو می گرفت و می رفت توی اتاق و می ایستاد به نماز صبح قضا...
یک بار رفتم دیدم در حال حمد و سوره خواندن است.
به آرامی گفتم:
محمد! این چه وقت نمازه؟ خجالت نمی کشی؟ مامان بفهمه حسابی شاکی می شه!
سر نماز لبخندی زد و رفت رکوع... سلام نماز را که داد، برگشت سمت من و گفت:
«من از قصد نمازم رو عقب ننداختم که قضا بشه، خواب موندم!
اصلا متوجه وقت نماز نشدم. خدا گفته قضاشو بخون. من باید از خدا خجالت بکشم یا مامان؟
از خدا بترسم یا مامان؟»
ما خیلی وقت ها خیلی کارها را از شرم بقیه انجام می دهیم یا نمی دهیم...
پس خدا کجای این کارها هست؟
منطق محمد این بود که اگر همه به تو غضب کردند، باز هم بلند شو، از «یک نفر» عذرخواهی کن و نماز بخوان.
به این می گویند خلوص برای خدا در اعمال...
همان که اعمال را خریدنی می کند حتی اگر سر وقت نباشد یا بسیار اندک باشد. و محمد این امتیاز را داشت...
✍ به قلم خواهر
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🍃📝|
@Shahid_Dehghan