هوالله... (لطفا کپشن را مطالعه بفرمایید هرچند طولانی) حساب تاریخ از دستم در رفته،فاصله بین بودن و نبودنت را گم کردم،گاهی شک میکنم به اینکه رفته ای. اما دلتنگ که می شوم،فضا پر می شود از خلا نبودنت. انقدر که گویی بارتمام کوه های عالم روی سینه ام سنگینی میکند و برای هر بار نفس کشیدن باید این فشار را تحمل کنم. هروز مانند یک موسیقی دلنشین برایم مرور می شوی، کارم شده خنده های آتشین، میدانی یعنی چه؟؟خاطرات شیطنت ها و دلبری هایت آنقدر شیرین است که لبخنداز لبم محو نمیشود اما در عین حال تمام وجودم را به آتش میکشد. بعد از شهادت تو، تازه فهمیدم چشم بگرید و لب بخندد یعنی چه! پیش از آن هر دو باهم ممکن نبود. چند وقتی ست برخی رفتار هایِ جوانهای اطرافم، حواسم را پر توکرده. رفتارت با نامحرم را می گویم. می دانستم نه خجالتی هسنی ونه بی سروزبان. در جمع خانواده و دوستان،منبع شوخ طبعی و خنده بودی اما زمانی که یک خانم نامحرم در جمع حضور داشت،رفتارت به کلی فرق می کرد،انگار مرد تر میشدی،نجیب و سر به زیر. مودبانه تر سخن می گفتی و هرگز چشم در چشم نمی شدی. جالب است! اغلب خانم ها تورا فردی خجالتی می دانستند.عجیب است مرام این مردم؛نجابت و حیارا خجالت معنا میکنند. نمی گویند با حیاست، می گویند خجالتی ست ک اعتماد به نفس ندارد!اصلا در برخورد با نامحرم، نباید اعتماد به نفس سرکش و طغیانگر داشت،برعکس باید اعتماد به معبود کرد و نفس را لگام کرد.برای آنان می نویسم‌که دم از شهدا می زنند و برعکس شهدا عمل می کنند. هیچ بهانه ای حتی کار فرهنگی،توجیه نمی کند برخورد صمیمی با نامحرم را!!!حداقل نه به نام شهدا... پنجشنبه اول سال و آخر سال ندارد،ما هر پنجشنبه دست به دامان توییم تا شاید در غروب که مهمان حضرت زهرا شدی در کربلا، یادی اط ما بکنی... *عکس مربوط به خادمی شهدا،جنوب،اسفند۹۲ ............................................... فرقی نداشت دیشب و امشب برای من جز این که بر نبود تو، یک شب اضافه شد... 💚| @shahid_dehghan