یکی میخ و چکش آورده بود، یکی پارچه سیاه سال پیش رو از مدرسه مستقیم رفتیم هیئت چون فقط تا شب وقت داشتیم همه جا رو مرتب کنیم اگه خودمم حساب کنم هشت نفر می شدیم البته اون سال واقعا هفت نفر بودن، چون من پای راستم شکسته بود و گچ نمی ذاشت کار کنم! تازه خبر بدتر اینکه اون روز عصام رو هرچی می گشتم پیدا نمی کردم... انگار نیست شده بود. مثل الان که همش کُمیتم لنگ می زنه و عصا نیست! #یاایهاالعزیز 🏴| @shahid_dehghan