داستان‌ڪوتاھ🔖⚘↯ ڪسۍمۍخواست‌زیرزمین‌خانھ‌اش‌را تعمیرڪند.درحین‌تعمیر،بھ‌لانھ‌مارۍ برخوردڪھ‌چندبچھ‌ماردرآن‌بود.آنهارا برداشت‌ودرڪیسھ‌اۍریخت‌ودربیابان انداخت.وقتۍمادرمارهابھ‌لانھ‌برگشت‌و بچھ‌هایش‌راندید،فهمیدڪھ‌صاحبخانھ بلایۍ‌سرآنهاآوردھ‌است؛بھ‌همین‌دلیل ڪینھ‌اورابرداشت. ماربراۍانتقام،تمام‌زهرخودرادرڪوزھ ماستۍڪھ‌درزیرزمین‌بود،ریخت.از آن طرف،مرد،ازڪارخودپشیمان‌شدوهمان روزمارهارابھ‌لانھ‌شان‌بازگرداند.وقتۍمار مادر،بچه‌هاۍخودراصحیح‌وسالم‌دید،بھ دورڪوزھ‌ماست‌پیچیدوآن‌قدرآن‌رافشار دادڪھ‌ڪوزھ‌شڪست‌وماست‌ هابرزمین ریخت. شدت‌زهرچنان‌بودڪھ‌فرش‌ڪف‌خانھ‌را سوراخ‌ڪرد . این‌ڪینھ‌ماراست،امّاهمین‌مار،وقتۍ محبّت‌دید،ڪاربدخودراجبران‌ڪرد،امّا بعضۍانسان‌هاآن‌قدرڪینھ‌دارندڪھ‌هر چھ‌محبّت‌ببینند،ذرّه‌اۍ‌ازڪینھ‌شان‌ڪم نمۍشود. امام‌علی‌❲؏❳: دنياڪوچڪ‌تروحقيرتروناچيزترازآن است‌ڪھ‌درآن‌ازڪينھ‌هاپيروۍشود. 📚غررالحڪم،ج2،ص52