|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 #مدافع_عشق #قسمت۷۱ بس بود یک سال نمازشب های پشت میزباپای بسته ات… بس بود گریه های دردن
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 علی کلاست!! میخندی.. میخندی و قلبم را میدزدی.. مثل همیشه!! _ عجب استادی‌ام من!خدا حفظم کنه… خداحافظی که میکنی به حیاط میروی و نگاهم پشتت میماند… چقدر در لباس جدید بی‌نظیر شده‌ای.. سید خواستنی من! سوار ماشین که میشوی. سرت را از پنجره بیرون می‌آوری و با لبخندت دوباره خداحافظی میکنی. برو عزیز دل! یاد یک چیز می‌افتم… بلند میگویم: _ ناهار چی درست کنم؟؟؟… از داخل ماشین صدای بمت به گوش میرسد: _ عشق!!!!… بوق میزنی و میروی… به خانه برمی‌گردم ودر را پشت سرم میبندم. همانطور که محمدرضا را در آغوشم فشار میدهم سمت آشپزخانه میروم. در دلم میگذرد حتما دفاع از زندگی! 🙃🌸 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼