|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_83 ظرف ها رو می‌شورم و همه رو خشک می‌کنم و داخل کابینت می‌چینم. طاها به دیوار کنار آشپزخونه ت
- باش بزار بیام داخل اتاق! از پشت در کنار میرم و که طاها میاد داخل روی صندلی گوشه اتاق می‌شینه و میگه: - قراره آخر هفته با رفقا بریم شمال، کلید ماشین بابا رو ازش بگیر بده بهم! روی تختم می‌شینم و میگم: - مگه خودت کوری یا چلاقی خودت برو ازش بگیر؟ دفتر رو دستش می‌گیره و میگه: - یادت نرفته که کارت گیره منه ها! و دفتر رو باز می‌کنه و مشغول خوندن صفحه‌ی اولش میشه... " لی لی کنان به سمت خونه قدم بر می‌دارم. دو سه قدمی بیشتر نمونده، که دست می‌کنم و کلید‌ها‌رو از داخل کیف مشکی رنگم بیرون میارم، سرم را بالا میارم و به در خونه ی عمونگاه می کنم، فکرم میره سمت محمدرضا، سه روزی میشه ندیدمش و حسابی دلتنگشم! نگاه از درحیاط عمومی‌گیرم. درو باز می‌کنم و میرم داخل، از حیاط بسیار بزرگ و زیبایی که توی فصل بهار مثل بهشت میشه رد میشم واز پله های ایوان بالا می رم و درخونه رو باز می کنم . نگاهم به بابا می افته که روی مبل نشسته و مشغول تماشای تلویزیونه، مامان هم احتمالا شیفته هنوز، اسماهم که مثل همیشه داخل اتاقمونه، سلامی به بابا می کنم که با لبخند جوابم رو میده. - سلام دخترم،خسته نباشی... متقابلا لبخندی می‌زنم و « ممنون»ی زیرلب زمزمه می‌‌کنم... از پلکان کوچکی که حدود ده تا پله داره بالا میرم‌ تا به اتاقم برسم. به دستگیره در فشار کوچکی وارد می‌کنم که در باز میشه و داخل میرم‌‌. اسما روی تختش نشسته و مشغول کتاب خوندنه، با وارد شدنم به اتاق نگاهش رو به من می‌دوزه. *** به سمتش شیرجه میرم و دفتر رو از دستاش می‌گیرم که عقب می‌کشه دفتر رو - خب خودت برو بگیر دیگه، این دفتر هم بده به من! اخمی‌ میون ابروهاش جا خوش می‌کنه و میگه: - مگه یادت نیست بخاطر تصادفی که کردم بابا گفت حق نداری که ماشین رو برداری و خودش شاستی بلند سوار میشه یک ماشین درب و داغون هم برای من خریده؟ - باش، بده بهم کتاب رو تا شب سوئیچ رو برات جور می‌کنم. - باش، چون میدونم خوش قول هستی دفتر رو بهت میدم و با لبخند میگه: - بگو پیشاپیش الوعده وفا دستم رو به سمتش می‌گیرم و میگم: - الوعده وفا دستش رو به سمتم دراز می‌کنه و میگه: - قول دادی ها. - باش، حالا برو بیرون از جاش بلند شد و لپ هام رو می‌کشه و میگه: - آفرین آجی خوب ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ 💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛