کتاب دیدم که جانم میرود حمید داودآبادی و مصطفی کاظم‌زاده در سال ۱۳۵۸ با هم آشنا می‌شوند. این رفاقت تا ۲۲ مهر سال ۱۳۶۱ ادامه پیدا می کند. آنها با آن سن و سال کم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث می‌کنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانواده‌ها را برای رفتن به جبهه جلب می‌کنند، با هم در گیلان غرب همسنگر می‌شوند اما ادامهٔ زندگی آنها دیگر شباهتی به هم ندارد. در این کتاب به ماجرای جنگ ایران و عراق، از منظر رفاقتِ پاک، صادقانه و بی‌آلایش دو نوجوان رزمنده نگاه شده است. لابه‌لای صفحات کتاب روایت‌هایی هم از این جنگ ارائه می‌شود که گاه می‌تواند خواننده را میخکوب کند و احساسات او را به غلیان درآورد؛ مانند بخشی از کتاب که روایت‌گرِ حضور داوطلبانهٔ بچه‌های پرورشگاهی در جنگِ هشت‌ساله و شهادت آنها است. نویسنده، همچنین، پاورقی‌هایی هم به کتاب زده که خودشان به‌تنهایی مهم هستند. @alamdar_kamil