مثل_شهدا_زندگی_کنیم
معمولاً صورت بشاشی داشت. یکبار سر مسئلهای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همانطور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: بابت امروز ظهر معذرت میخواهم.
میگفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند...
راوی: همسر شهید_اسماعیل_دقایقی
شهیدانه کلام_شهدا
@shahid_gomnam15🍃