صحبت های مادر بزرگوار شهید ابولفضل محمود خانی از شهادت شهید بزرگوار.
ابولفضل شهید شده بود
ولی بهم گفتند بردنش بیمارستان شماره دو
فردا صبحش رفتم تهران بیمارستان
ولی اونجا نبود 😔😔
دیگه چند تا از بیمارستان های تهران و گشتم ولی پیداش نکردیم..
دیگه به حاج آقایی که اونجا از سپاه اومده بود گفتم ابولفضل من کجاس کدوم بیمارستان هست منو ببر پیشش.
گفتم حتما شهید شده آره من می دونم.
نگو اون موقع پیکر پسرم در بهشت رضوان بود.
با خستگی بسیار اومدم خونه تا کمی استراحت کنم و بعد دوباره برم بیمارستان ها رو بگردم.
12 شب بود که زنگ در به صدا در اومد دیدم از بسیج و سپاه و... اومدند تا خبر شهادت پسرم و بیارن.
😔😔
امروز الحمدالله روزی شد برای دست بوسی و تبریک روز مادر😍 به دیدار مادر بزرگوار شهید ابولفضل محمود خانی رفتیم...
وقتی صحبت های مادر بزرگوار شهید را شنیدم اشک در چشمانم حلقه زد ..😭
مادر شهید چند وقتی هست در بستر بیماری بودند.. مادر می گفت در این وقت پسرش شهید ابولفضل به دیدنش آمده و جویای حالش شده...
واقعا شهدا زنده هستند و ما در خواب غفلت هستیم.
الحمدالله امروز حس و حال بسیار خوبی بود.
ان شاءالله که عاقبت همه ما هم ختم به شهادت بشود.