منطقه مرزي خسروي قرار داشت. آن روز اتوبوسها به سمت مرز در حركت
بودند. از همان جاده دسته دسته مردم ما به زيارت كربلا ميرفتند!
هر زمان که تهران بوديم برنامه شب هاي جمعه آقا ابراهيم زيارت حضرت
عبدالعظيم بود. ميگفت: شب جمعه شب رحمت خداست. شب زيارتي آقا
اباعبدالله(ع) است. همه اولياء و ملائک ميروند كربلا ما هم جايي ميرويم
كه اهل بيت گفتهاند: ثواب زيارت كربلا را دارد.
بعــد هم دعاي كميــل را در آنجا ميخواند. ســاعت يك نيمه شــب هم
برميگشت. زماني هم كه برنامه بسيج راه اندازي شده بود از زيارت، مستقيمًا
ميآمد مســجد پيش بچه هاي بسيج. يك شــب با هم از حرم بيرون آمديم.
من چون عجله داشــتم با موتور يكي از بچه ها آمدم مسجد. اما ابراهيم دو سه
ساعت بعد رسيد. پرسيدم: ابرام جون دير كردي!؟
گفت: از حرم پياده راه افتادم تا در بين راه شــيخ صدوق را هم زيارت كنم.
چون قديمي هاي تهران ميگويند #امام_زمان (عج) شــبهاي جمعه به زيارت
مزار شيخ صدوق ميآيند. گفتم: خب چرا پياده اومدي!؟
جواب درستي نداد. گفتم: تو عجله داشتي كه زودتر بيائي مسجد، اما پياده
آمدي، حتمًا دليلي داشته؟!
بعد از كلي سؤال كردن جواب داد: از حرم كه بيرون آمدم يك آدم خيلي
محتاج پيش من آمد، من دســته اســكناس توي جيبم را به آن آقا دادم. موقع
سوار شدن به تاكسي ديدم پولي ندارم. براي همين پياده آمدم!
٭٭٭
ايــن اواخر هــر هفته با هــم ميرفتيم زيارت، نيمه هاي شــب هم بهشــت
زهرا(س) سر قبر شهدا. بعد، ابراهيم براي ما روضه ميخواند.
بعضي شــبها داخل قبر ميرفت. در همان حال دعاي كميل را با ســوز و
حال عجيبي ميخواند وگريه ميكرد.
ادامه دارد
🌷رفیق شهیدم 🌷
@shahid_gomnam15