به مادرت گفته بودی دوست داری بدنت پاره پاره شود و قطعه ای کوچک ازآن برگردد که مردم زیر جنازه ات خسته نشوند . آه شهید جان... چه بگویم از احوال به هم ریخته ام که وزن گناه بر وزن جسمم سنگینی می کند. 🍃در وصیت نامه ات، مادرت را به جان حضرت_زهرا قسم داده بودی بی قراری نکند. مادر است دیگر، آرزوهای بسیاری برایت داشت. روز تشییع پیکرت ماشین ات را با گل ها آراست .یک طرف رویای محقق شده ات را تبریک گفته بود و نوشته بود علیرضا جان شهادتت_مبارک و طرف دیگر آرزوی به دل مانده خودش را و نوشته بود علیرضا جان عروسی ات مبارک فرشته ها به پیشوازت آماده بودند و تو کفن پوش به سوی خانه ابدیت رفتی. 🍃دلم آشوب است و تو هنوز هم با لبخند همیشگی ات نگاهم می کنی. بگو چه کنم؟ کجا را اشتباه رفته ام؟ راه سعادت کدام طرفی است؟ هنوز هم فرصت هست برای جبران یک عمر خطا؟برای شهادت؟ آقا علیرضا، دعایم کن.... شهید_علیرضا_حاجیوندقیاسی 📅تاریخ تولد :  ۱ مهر ۱٣۶۴ 🕊محل شهادت : سوریه_نبل والزهرا 🥀مزار شهید : دزفول ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌