🔴بیایید با هم قسنتی از خاطرات شهید عزیزمان را با همدگر مرور کنیم. 🌹راوی : از دوستان شهید تورجی زاده👇👇👇 🔰جوانی به همراه همسرش در کنار من نشسته بود. مشغول خواندن سوره یاسین بود. 🔰چند دقیقه بعد برخواستند و رفتند. به دنبالش رفتم و جوان را صدا زدم. 🔰پرسیدم: ببخشید، شما از بستگان هستید. گفت: نه! با تعجب گفتم: شهید تورجی را دیده بودید؟ پاسخش منفی بود.🤔 🔰گفتم: پس چرا اینجا آمدید. چرا سر قبر دیگرشهدا نرفتید⁉️🤔 🔰جوان مکثی کرد و گفت: ماجرایش طولانی است.ما ساکن دُرچه در اطراف اصفهان هستیم. مرتب هم برای عرض تشکر و ارادت به اینجا می آئیم! 🔰تعجب من بیشتر شد. جوان ادامه داد: بنده در قضیه خیلی مشکل داشتم. هر جا می رفتم با در بسته مواجه بودم.😔 🔰کار خیلی برایم سخت شد. یکی از بچه های مسجد ما توصیه کرد به سراغ بیایم. می گفت:مشکلات بسیاری از دوستان مسجدیبا توکل بر خدا و عنایت این شهید برطرف شده. 🔰بعد ادامه داد: شبیه من اینجا زیاد است. هفته قبل شخصی را روی ویلچر آوردند. می گفت: ما در همسایگی گلستان شهدا هستیم. اما تا حالا اینجا نیامده ام. درعالم خواب دیده بود نوری از گلستان به سمت آسمان می رود. 🔰این نور از یکی از قبرها بود.این شخص می گفت: در عالم خواب دقت کردم.دیدم روی قبر نوشته شده و این نور از این کلمه است. بعد به چهره صاحب قبر نگاه می کند. 🔰روز بعد او را آورده بودند گلستان شهدا از همه سوال می کرد: روی کدام قبرکلمه علیها السلام نوشته شده⁉️ 🔰با مشاهده مزار شهید تورجی گفت: همین است.😇 من چهره این شهید را در خواب دیدم! 🔰بعد ادامه داد: دوست عزیز این ماجراها زیاد است. ما نمی خواهیم با بیان این مسائل اسطوره سازی کنیم. بلکه مهم کسب معرفت است. بسیاری از این شهدا شبیه این شهید تورجی هستند. همه در اوج معنویت بودند. 🔰اینها نه تنها در بندگی خدا به کمال رسیدند. بلکه افتخار جهاد در راه خدا هم داشتند و خدا در قرآن برای مجاهدین اجر عظیم قرار داده. 🔰برگشتم سر مزار . آن جوان قشنگ حرف می زد. اما بنده خدا نمی دانست من بیچاره روزگاری را با این شهید سپری کردم. 🔰اما حالا! ما کجاو شهدا کجا! محمد خیلی حرف زدم. گفتم:آخرین خواسته تو از خدا دستگیری از مردم بوده. تو به این خواسته ات رسیدی. 🔰اما به حق رفاقتی که با هم داشتیم ما را هم کمک کن. ما آلوده دنیا شده ایم. اما دوست داریم با شما باشیم. خدایا به حق این شهدا ما را یاری کن. ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124