شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#رمان_محمد_مهدی 181 💠 پدافندهای هوایی هر دو طرف هم مشغول فعالیت شدید ، هم لشکر #سفیانی حملات هوایی
182 🔰 👈 یک مرتبه حاج قاسم دید که به زمین افتاد ، سریع رفت سراغش تو اون تاریکی شب خیلی چیز خاصی معلوم نبود 💠 حاج قاسم : چی شده محمد مهدی جان، زخمی شدی ؟ نیروی امداد خبر کنم؟ ✳️ محمد مهدی : نه حاجی ، نه ، خراش ساده هست، خداروشکر تیر به جای حساس نخوره ، خورده با بازو و رد شده 💠 حاج قاسم سریع بی سیم زد به گروه امدادی 🔰 محمد مهدی جلوش رو گرفت ، گفت نیاز نیست حاجی ، اصلا نیاز نیست، با چفیه محکم ببند ، حله، تیر از بدنم رد شده خداروشکر ، این دردی نداره، قابل تحمله 👈 محمد مهدی با همون رشادت بالای خودش ، دستش رو محکم بست و دوباره رفت پشت تیربار و به مواضع دشمن تیراندازی می کرد ✳️ ساسان همچنان در حال تک تیراندازی ، یه تنه کلی از تیربارچی های لشکر سفیانی رو از بین برده بود ، وقتی محدوده جنگ محدود میشه ، حرف اول رو تیربارچی ها و تک تیراندازها می زنند، 💠 یک مرتبه لشکر اسلام با صحنه عجیبی روبرو شد دیدند نورهایی از آسمان داره میاد به سمت پائین و به سمت مقر لشکر سفیانی 👈 همه غرق در شور و شعف شده بودن ، نیروی کمکی رسید، خوب هم رسید ، به موقع هم رسید بله اینها نور موشک هایی بود که از ایران شلیک شده بود و از اونجایی که ایرانی ها در این سالها خیلی روی موشک نقطه زن کار کرده بودند ، دقیقا داشت میخورد به وسط لشکر سفیانی امان نمی دادن موشک ها یکی پس از دیگری اونها رو تارو مار و می کردند کسانی هم که قصد فرار داشتند توسط تک تیراندازهای سپاه های اسلام ، شکار می شدند ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی