🌱 سلامــ ان‌شاء‌الله حال دلتون خوب باشه.. آشنایی من با برادرم از جایی شروع نشد! محبت ایشون توی دل من از ازل بود و من خودم خبر نداشتم:) تا بحال ایشون رو ندیده بودم و از شخصیت بزرگ و روح بلندشون هیچ چیزی نمیدونستم. من حال خیییلی بدی داشتم به خاطر رفتار اطرافیانم.. تهمت.غیبت.دروغ.یه سری آدمای واقعا..... خیلی دل شکسته بودم... و گاهی حتی فکر خود کشی میزد به سرم:/ روز به روز بدتر میشدم.. اما ... هروقت که اسم شهید هادی رو میشنیدم از تلوزیون یا توی کانالای ایتا میدیدم عجیییب حالم عوض میشد... یه حال خووووب♡ با دیدن یا شنیدن اسمشون دستام میلرزید و قلبم یه جورایی میشد:) یه جورایی خوده شهید داشت منو به سمت خودش میکشوند" یه روز یکی از دوستام بهم پیشنهاد کرد که یه رفیق برای خودم پیدا کنم،، رفیقی که همیشه باهاته و میتونه تورو به خودش نزدیک کنه، رفیق شهید! رفیییق من خداست! اونی که هیییچوققت تنهام نمیذاره عاشقشم و اونم با اینکه من بنده گناهکاریم دوستم داره، با اینکه ناشکری میکنم دوستم داره، با اینکه گاهی سرپیچی میکنم ازش بازم میبخشه و دوستم داره... رفیق من اول خداست بعد آقا ابراهیم" درسته میگن به شهدا نگید رفیق چون نامحرمن؛ اما من میون همه آدمای اطرافم تنها کسی که برام رفیق شفیق بود آقا ابراهیمه..:)) با نگاهش آرامش میگیرم و از گناهام شرمم میشه ، بخاطر اون خیلی از رفتارام تغییر کرد و امیدوارم هیچوقت رهام نکنه؛ خیلی جاها دستگیرم بوده و نجاتم داده از گناها... آقا ابراهیم تو منو به خودت رسوندی ازت ممنونم' میدونم خیلی نالایقم.. میدونم خطاکارم.. میدونم بدم، من میدونم بدم، من میدونم خییلی بدم:"( تو منو خوب کن. تو لایقم کن. تو به داد دل خسته خواهرت برس.. منو لایق شهادت کن برادر:) منو به خودت رسوندیاا قربان معرفتت:)منو به خدا هم برسون مشتی. الݪہُم‌ارزُقنــٰا‌ڪربلا