#خاطره_شهید_هادی
پارچه لباس پلنگے خريده بود. به يڪے از خياطها داد وگفت: يك دسٺُ لباس ڪردے برايم بدوز.
روز بعد لباس را تحويل گرفٺ وپوشــيد. بسيار زيبا شده بود.
از مقر گروه خارج شد. ساعتے بعد برگشت. با لباس سربازے!
پرسيدم: لباسٺ ڪو!؟ گفت: يڪے از بچه ُهاے ڪرد از لباس من خوشش آمد.
من هم هديه دادم به او!
🕊^
@shahid_hadi99 ••