📚|شبـیــه خـودش 🔖|پـــارتـــ یــازدهــم حـامـد اولــین بچـه‌ایـه ڪه تـونستــه همـه‌ی سـوالای مـن رو جـواب بـده!و حـامـد را ڪه حالا دیگـر حـسابی با مربـی رفـیق شده بود و دوسـت نـداشـت از او جـدا شـود، از بغلـش گذاشـت پـاییـن و بـا ادامــه‌ی لبخنـدش،اسـم بچـه‌ی بعــدی را ڪه حسـابی از معطلـی ڪلافه شـده بود،از فهــرسـت خــوانـد. حـامـد هشـت،نـه سـاله بـود ڪه مـادرش نمـاز و سـوره های ڪوتاه قـران را یـادش داد.هـر روز دم غروب منتظـر بود پــدرش مغـازه را ببـندد و بیـاید ڪه سـه تـایـی با هم بـرونـد مسجـد،امیـر و حـامد و پـدر. ظهـرها ڪه پــدرش نبـود،جـانمـازش را ڪه سوغات مشهـد بود و وسـط مهـرش آینـه‌ی ڪوچڪی داشـت،با یڪ تسبیـح رنگـی و شیـشه عطـری ڪوچڪ،ڪنار سجـاده‌ی مـادر باز می ڪرد ڪه با او نمـاز بخـوانـد. آن روز ڪه در مـدرسـه یـاد گـرفتـه بـود به دختـرهــا در نـه سالگـی و بـه پسـرهــا در پانـزده سالگـی نمــاز واجــب می شــود،از مـدرسـه ڪه رسـید،یـڪراسـت آمـد سـراغ مـادر ڪه(مـامـان،چـرا خدا دختـرا رو بیشـتر از پسـرا دوست داره؟) و برای مـادرش ڪه داشت هـاج و واج او را تمـاشـا می ڪرد توضـیح داد:(لابد خـدا دختـرا رو بیشتـر دوست داره ڪه روزتر بهشـون اجازه داده نماز بخونن و روزه بگیرن!) 🌷|ادامــه دارد… 🌹|راهــت پـر رهــرو بـاد ┈┈┈•┈┈••✾••✾••┈┈•┈┈ @shahid_hamed_javani313 ┈┈┈•┈┈••✾••✾••┈┈•┈┈